در پـــیِ دلـــــــدار . . . . .



بسم الله

http://www.telewebion.com/episode/2032411

 

https://www.telewebion.com/episode/2034555

 

پ.ن:

این دو تا لینک رو گوش بدین،خیلی شیرینه

حس و حال شیرینش،نوش جان و روحتون.

 

پ.ن:

بعضی از زمانها هستند که تو زندگی آدم نقطه ی عطف او محسوب میشن.

اما آدم ها اکثرا تو این نقطه های عطف ولحظه ها و ساعتها و روزهای مهم،یادشون میره که شاید این لحظات دیگه تکرار نشه و واقعا خیلی وقتهادیگه تکرار نمیشن.

همین میشه که خیلی وقتها دلتنگ گذشته میشیم و حسرت اون لحظه های مهم رومیخوریم،که از دستمون رفته.

کاش واقعا هر برهه از زمان زندگیمونو نقطه ی عطفی میدیدیم و باورش میکردیم که این لحظه تموم شدنیه،و دیگه برنمیگرده

ماه رمضون امسالم با سرعت برق و باد گذشت.

روزهای آخر ماه خداست،شهر خدا شهر آسمون‌‌

آرشیو رو مرور میکردم،چه ماه رمضونهایی که اینجا گذروندم.

و الان واقعا دلتنگ همشون هستم.

دلتنگ تک تک حس و حالهایی که ماه رمضون به ماه رمضون اینجا گذشته

دلتنگ ماه رمضون دوران دانشگاه.

این لینک این صدای آشنا،روح و جان و دلمو میبره به این حس و حال های شیرین.

این صدای آشنا

 


اینجا قحطی آب است،اما.

 

روز چهارم سفر بود،پنج شنبه صبح،که با کاروانمون رفتیم کنار نهر علقمه” …

 

همونجا که روزی قدمگاه حضرت سقا بوده…

من،کنار نهر علقمه، کنار همه روضه ها و حرف ها و شعرها که تا اون موقع شنیده بودم،

یاد یه متنی افتادم که قبلا جایی خونده بودم:

” …عباس به آب نگریست.در آب حسین بود.موج ها در حرکت خویش حسین می نگاشتند!

صدای موج،حسین بود!به خویش برگشت و در خویش جز حسین ندید…

و حسین تشنه بود!

آب بنوش عباس!

آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت.دست رشید عباس در آب رفت.

نوازش آب با دست های تشنه و جان تشنه تر چه میکند!!

قطره های عزیز از کف می چکید.آب را بالا آورد!نسیم خنک آب چهره ی عباس را می نواخت!

ساقی بنوش،گوارایت باد!

باز در موج ها ولوله افتاد:حسین،حسین،حسین…”

و همینطور یاد این قطعه مداحی که :

حرم؛ اباالفضل!سقا میخواد…تو کویر خشک،دریا میخواد…کی از تو بهتر؟!کی از تو بهتر….”

 

* همین روزای اول ماه رمضون،تو آشپزخونه داشتم ظرفا رو میشستم؛

که بابا صدای شر شر آب رو شنیدبلند صدا کرد که اون شیر آب رو ببند!

و بلافاصله گفت تو نمیدونی بعد بحران معنویت!بحران آب،مسئله جدی و مهمیه؟!

همون روز اخبار استان از روستاهایی گزارش داشت که حتی برا آب آشامیدنیشون هم مشکل داشتن…

 

* روزهاست که دارم فکر میکنم به حرفهای بابا…

به حرفهای تو….

به شیعتی مهما شربتم فذکرونی” گفتن تو….

روزهاست که دارم فکر میکنم به بحران معنویت،به بحران آب،مایه ی حیات،یاد تو….

دارم فکر میکنم به اینکه چرا آب مایه حیاته؟

فکر میکنم به شیعتی مهما شربتم فذکرونی”گفتن تو…. به مایه ی حیات خودمبه آببه یاد تو

زمین،دچار بحران آب شده!

اما نه حالا و این زمان و این سالها…

که قرن ها پیش…

از همان زمان که آب را به روی تو و اهل خیمه ات بستند…

از همان زمان،که حضرت سقا،عمو عباس،رفت آب بیاره برا اهل خیمه…

که رفت و دیگر نیامد…

سالهاست زمین دچار قحطی آبه!از همان زمان که طفلان حرم

پناه بردند به خیمه ی مشکهای تیر باران شدهو پیرهن هاشون رو بالا زدند و شکمهاشون رو چسبوندند

به خاکهای خیمه تا فقط اندکی…فقط اندکی از تشنگیشون کم بشه…

ارباب تشنه لبم!

حسین جان!

اینجا قحطی آب است…اما قحطی یاد توهرگز…خدا نکند…

تو قرن ها پیش،ندا دادی :”شیعتی مهما شربتم فذکرونی….”

تا یادمان باشد همه آبهای زمین،حیاتشان،و حیات بخشی شان،از یاد توست…

همه آبهای زمین،به اذن تو،وبا دست های جداشده از پیکر حضرت سقا،جان گرفته اند…

حضرت ساقی،حضرت سقا،نام شیرین تو را به آب ها دمید تا به حلقوم هر تشنه کامی که میرسد

مایه حیاتش باشد…

همه آبهای زمین،به نام شیرین تو،و به یاد تو و به اذن تو،جان گرفته اند و حیات میدهند …

و گرنه،تو بگو!

کدام آب؟! کدام آب بعد تشنگی های اهل حرم،بعد مشک تیرباران شده حضرت سقا،

بعد یتلذی های علی اصغرت،بعد تشنه کشته شدنت بین دو نهر آب،آب میشود؟!

کدام آب حیات” میبخشد به آدم…؟!

کدام آب،ارباب…

ارباب تشنه لبم!

این روزها!که روزه داری در هوای گرم و خشک کویر،تشنگی را به جان مان هدیه داده،

و اخبار و رسانه ها از بی آبی زمین حکایت دارند!

بیشتر از هر زمان دیگری؛دلم میخواهد به ” تو ” فکر کنم…

و نام تو را زمزمه کنم…

که نام مقدس تو،تشنگی ام را شرمنده می کند…

این روزها ” ناحیه مقدسه ” خواندن حال و هوای دیگری دارد…

:السلام علی ابن زمزم و الصفا.السلام علی المرمّل بالدماء…السلام علی ساکن کربلا.السلام علی من بکته ملائکه السماء

السلام علی الشفاه الذابلاتالسلام علی الجسوم الشابحات… السلام علی المجرّع بکأسات الرّماح…”

 

ارباب تشنه لبم!

اینجا قحطی آب است…

اما قحطی یاد تو،هرگز!

خدا نکند….

 

پ.ن:

میشود ماه رمضان بیاید و برود و من از تو ننویسم؟!

میشود ارباب.

این روضه هیچوقت برای من تکراری نیست

ماه رمضان به ماه رمضان،هرسال.می نویسمت

اینجا قحطی آب است.

اما قحطی یاد تو.هرگز.خدا نکند.‌

پ.ن:

این متن هم یکی از همین پست های آرشیوی هست،مث پست قبلیهرچند

که امسال شاید بظاهر با آمدن باران های نوروزی،قحطی آب کم شده باشد اما.

.

سحرها،شبکه استانی مون،ما رو میبره کربلا.بین الحرمینبهشتبهشت.

الحمدلله.الحمدللهالحمدلله

.

اربابم.

ستاره ی تک دنیا،

تماااام احساسم.‌

تویی برای همیشه

مخاطب خاصم»

 

صلی الله علیک یا اباعبدالله.السلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

 


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها